سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعر و خاطرات

برگی از زندگی . 22 مهر تا 22 آبان 1399

 

درست روز 22 مهر بود که آقای شنان پور رییس اداره ی فرهنگ و ارشاد دشتستان زنگ زد و مرا برای شرکت در جلسه ای دعوت کرد و صبح روز بعد از شیراز راه افتادم و ظهر در اداره ی فرهنگ و ارشاد برازجان بودم . بعد هم جلسه ای همان جا تشکیل شد و در حضور وی و خانم کرمپور مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان بوشهر از کارهای ادبی من تجلیل شد که در آن مراسم آقای شنان پور و خانم کرمپور سخنانی کوتاه در باره ی فعالیت های فرهنگی و ادبی من  بیان داشتند و من نیز تشکر و قدردانی کردم . چند روز بعد کلیپی در همین رابطه به دستم رسید از کارهای ارزشمند آقای علیزاده عضو انجمن سینمای جوان برازجان که کوتاه و زیبا بود. وقتی می خواستم به محل کارم در عسلویه برگردم ، درست رو به روی تابلو « کردوان » استاد شجریان آغاز کرد :

به قربون خم زلف سیاهت        فدای عارض مانند ماهت

ببردی دین فایز را به غارت       تو شاهی خیل مژگان ها سپاهت

و درست یک ماه بعد یعنی 22 آبان 1399 پیرو هماهنگی های قبلی ، صبح زود بنزین زدم و به دنبال قاسم شجاعی رفتم. هوای دشتستان بی آفتاب و آسمان پوستین نمناک ابرش را پوشیده بود. من نیز عقب ماشین را پرکرده بودم از کتاب و دفتر خاطرات و سه جلد صحافی روزنامه هایی که حاصل کارهای خودم برای دشتستان بود اعم از همکاری با خبر شیراز برای ارائه ی شعر دشتستان یا شماره های متعدد آیینه ی جنوب تا یک سال و نیم دبیری صفحه ی ادبی اتحاد جنوب برازجان که همه ی این ها را با نام کارنامه ی ادبی صحافی کرده بودم تا دو زونکن کامل از نامه های بزرگان ادبی به ترتیب الفبا از منوچهر آتشی تا منصور اوجی و حمید مصدق و مشیری و دیگر بزرگان . در بین راه با خبر شدیم که کتاب « عشق از کدام زاویه می تابد ؟ » هم به بوشهر رسیده و مستقیما به باربری رفته و آن را دریافت کردیم و قاسم پول کرایه اش را حساب کرد و راه افتادیم تا خیابان عاشوری و انجمن سینمای جوان بوشهر و نشستن با استادان عبدالرحمان برزگر ، مکاری ، انصاری و مهربانی های خانم کلبعلی . پس از مقدماتی گفتگو شروع شد که تا دیرگاه ادامه داشت از تولد تا تحصیل تا شعر و کتاب و بنار آب شیرین که محور حرف هایم بود و نیز شعر خواندم و فیلم و عکس و مهربانی و ....  بناست انجمن سینمای جوان بوشهر مستندی از کارهای ادبی من بسازد . قرار بود که پس از گفتگو به بنار برویم اما ظاهرا آسمان ابری برای فیلم و عکس مناسب نبود و به زمان آینده موکول شد تا همراه با آقای شجاعی در هوایی مطبوع و خوش در حالی که زیر نم نم باران ، نم نم صدای استاد شجریان بر جانمان می بارید ،  به برازجان برگردیم.